جاودانه ها

به بهانه تغییر فصل زندگی ام می نویسم

جاودانه ها

به بهانه تغییر فصل زندگی ام می نویسم

۶ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

قانون جذب

این بار بهم ثابت شد وقتی یک چیزی رو رها میکنی خودش میاد سمتت ...حنی ادم هایی رو که یروز میخواستیم ولی واسمون ناز میکردن یا حداقل سمتمون نمیومدن به هر دلیلی ...وقتی ازشون دست میکشی و رهاشون میکنی و میریم سمت زندگیمون میبینیم میان دنبالمون و سعی میکنن بدستمون بیارن ... این قانون جذبه ...چیزی رو که میخوای واسش تلاش کن اما خیلی هم بهش اصرار نکن و به زندگیت برس اگر اون چیز مال تو باشه خودش پیدات میکنه این را دقیقا زمانی فهمیدم که فیلم جان اسنو رو دیدم

 

بگذریم هنوز هم هیچ اتفاقی نیفتاده و دیگه خودش میدونه و دنیا و سرنوشت و کاینات ....

 

 

بخت باز کن

مامانم رفته بود خونه داییم و با زنداییم و دختر داییم نشسته بودن به حرف زدن و بحث رسیده بود که چرا من شوهر نمیکنم و شاید بختمو بستن ، دختر داییم هم میگه عمه به سلین بگو ، بشینه تو حموم و بشاشه و دور خودش بچرخه تا شاشش دورشو کامل بگیره ، طلسمش شکسته میشه و شوهر میکنه و هر کی ام چشمش رو سلین بوده جادوش باطل میشه:/ 

مامانم میگفت خیلی سعی کردم نخندم :)))) 

دختر داییمو و زنداییمو خیلی دوست دارم همیشه باهاشون خوش میگذره 

روستا گردی

جمعه خیلی اتفاقی دعوت دوست بابا شدیم شهر آقا اینا، رفتیم و همکار بابا یه اتاق بزرگ وسط یه باغ نه چندتن سرسبز داشت بااینکه اولش با دیدن باغ یکم دلم گرفت چرا اومدم ، ولی بزرگ دلی و مهربونی و مهمون نوازی خانومش که پرستار هم بود باعث شد خوش بگذره ،این زن علیزغم سن و سالش اطلاعات خیلی بروزی داشت و از همه چیز سردر می اورد ،مامان اینا یسری سوالا پرسیدن از شهر و از وضعیت کارخونه ها و خیالشون از بابت کار آقای اینده راحتتر شد و منم خوشحال شدم که حرفای بابا غلط از اب درومد ، 

پذیرایشون ساده اما بسیار با صفا و با جون و دل بود ، عصر هم رفتیم سمت روستای مشهور شهرستان و یکی دوساعتی اونجا نشستیم ، کنارمون چندتا جوون دختر پسر بودن که نشسته بودن و تر.یاک‌ میکشیدن باند داشتن و اهنگ هم بلند گوش میدادن  یکم اونور تر هم سه چهار تا پسر جوون نشسته بودن که بیشتر توجه شون به رقصیدن همون دخترا بود ...

از وقتی که شمال بیشتر میرم تمایلم به سرسبزی خیلی زیاد شده و سعی کردم تا جایی ممکنه از سرسبزی منطقه لذت ببرم  موقع برگشت اقایون نشستن به شطرنج و خانوما هم پیاده روونه شدیم که اوج خوشی گردشمون همون جا بود واقعا که روستای قشنگی بود و یه قسمت خیلی کوچیکی شبیه ماسوله داشت . 

........................،

 

جهیزیه

یه شب قشنگ‌‌ اواخر سال ۱۴۰۰ که مامانم بهم زنگ زد بپوش بیا به این ادرس میخوایم جهیزیه بخریم ، سریع پوشیدم و حاضر شدم با پراید مامان رفتم سمت ادرس ، نزدیک خونمون بود ... تمام لوازم برقیمو خرید بابا مامان با پولی مه مامان دستش اومده بود ،بین رنگ سفید و سیلور مونده بودم اما یخچال سیلور که از نزدیک دیدم حس کردم بود خش میافته و تصمیم گرفتم سفید بگیرم ، لوازم برقی های کوچیک هم بعضی هاشو مشکی و بعضی هاشو سفید برداشتم همه چیز شامل پلوپز ، هواپز،بخارپز،سرخکن،اسنک ساز ،گوشتکوب برقی ،همزن ،اتو .جاروبرقی،پنکه  .... کوچیکارو بعضیاشو پارس خزر برداشتم یه مدت در مورد مارک ها خیلی تحقیق کردم و اخرش ب این نتیجه رسیدم جنسی ایرانی که قطعاتش به راحتی گیر میاد و تاالان هم همه ازش راضی بودن خیلی بهتر از چینی های به ظاهر مونتاژه که قطعاتشم اصلی نیست , اما لوازم برقی بزرگ خارجی برداشتم الجی دوو ...اون شب لوازم برقیای کوچیک با پراید بردیم و بابا بعد با ماشین خودش اومد ... خیلی خوشحال بودم از خرید لوازمم اون تاریخ  بحث خواستگاری اقای ر* هم بود اما دلم چرکین بود و راضی نبودم که بخوام بیان که چند وقت بعدش که رفتم دانشگاه ،یک شب که تنها بودم تصمیم گرفتم که کلا ردشون کنم و خلاصه راحت شدم . 

داشتم می کفتم خرید جهیزیه خیلی شیرین بود و حتی الان گه گاهی میرم و نگاهشون میکنم و از تصور استفاده کردنشون تو خونه خودم ذوق میکنم 

توی خرداد سال ۱۴۰۱ هم یروز با مامان بابا رفتیم ادامه خرید ،که بابا وسط راه کمرش درد گرفت و به مانتوی منم یه کیری داد و برگشت من و مامان رفتیم ماکروفر الجی گرفتم ۵۷۰۰ و و اسپرسوساز ۳۶۰۰و سرویس ادویه۲۷۰۰ و سرویس دمکنی ۴۰۰ و کتری و قمقمه آب برداشتیم. خدا مامانمو حفظ کنه که همیشه روحیه عالی داره خدا همه مادرا رو حفظ کنه .

قبل عید ۱۴۰۱ هم یروز که تازه ترمم تموم شده بود و از دانشگاه امده بودم با مامان و بابا رفتیم خرید ظرف ، دو دست سرویس ارکوپال سردستی و یک دست چینی ۱۳۰ پارچه و دو ست سرویس قابلمه و ماهی تابه بزرگ تفلون گرفتیم و دیروز به پیشنهاد مامان رفتیم یک دست چینی شیش نفره رنگی رنگی هم برداشتم واسه سردست ۹۵۰ تومان ... لیوان و پارچ و خیلی از خرده ریرا رو هم وقتی دانشگاه بودم مامان بابا ذره ذره خریدن که گهگاهی که حوصلم سر میره میرم بالا نگاهشون میکنم . دوست دارم از همشون عکس بگیرم و نگه دارم 

بابا از هر چیزی بهترین و اخرین مدلشو برمیداره و واقعا ممنونم ازشون که انقدر واسم ارزش قائلن♥️
 

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

عنوان اولین مطلب آزمایشی من

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.