خود خود من که کلی خاطرخواه و عاشق پیشه دارم که پسرها برای چشم های درشت سبزم پوست سفیدم وگونه های برجسته اممیمیرن ، عاشق پسری ام که حاضره برام بمیره ولی نگیرتم ! از غم اینکه دوست پسر داشتم یا نه ،یک شبه یه بخشی از ریشاش سفید شده و مرده و زنده شده اما حاضر به ازدواج با من نیست ، این تناقض رو چطور تحلیل کنم، توی مستیش برای من گریه کرده ولی بازم حاضر نیست بگیرتم ،بخاطر راحتیم از راحتی خودش میگذره،حاضره چند ساعت رانندگی کنه منو برسونه و برگرده ولی بازم نگیرتم!!! ... دو سال شد !!!! دو سال پیش همین موقع میخواستیم عقد کنیم که نشد ...دو سال پیش همین موقع بود که یه لباس خوشگل واسه عقد انتخاب کرده بودیم که پوشیده باشه چون میگفت جلو شوهر خواهرش پوشیده باشم ،حلقه هامونم انتخاب کرده بودیم ولی نشد ...اون روزا دردناک بودن اون سال عیدم عزا بود، و چشام پر از اشک بود گاهی ارزو میکنم هرگز ندیده بودمش که حالا اینجور درمانده نباشم، بعد از اون یکسال تمام نرفتم ببینمش ،یکسال هر جوری گفت بیا ،نرفتم چون ازارم داده بود چون قرار ازدواجمونو کنسل کرده بود ، اما دوباره سرنوشت سر راه هم قرارمون داد ، دوباره داشتم مزه عشق میچشیدم دوباره داشتم میفهمیدم که زندگی یعنی چی ، که دوباره اب پاکی ریخت روی دستم و گفت همه جوره تااخر عمرت پات هستم ولی ازدواج نمیکنم نه باتو ن با هیچ کس دیگع ! میدونی چقدر سخته؟! اشک هایی که میریزه روی گونه هام خیلی داغن ولی بدتر از اون قلبمه که نمیدونه با این حجم غم چیکار کنه،.. بهش میگمبابا اخه من دخترم از سنگکهنیستم برم به راحتی زن یکی دیگه بشم تو چطور میتونی بذاری من برم ... چطور انقدر برات راحته ! باز برمیگردم سر خونه اولم که دوستم نداره ! یعنی داره ولی نه انقدری که لازمه نه انقدری که من دوسش دارم ...باهاش خداحافظی کردم گفتم حالا که حاضر نیستی ازدواج کنیم پس برو، نه که زن کسی بشم نه ولی دیگه بیشتر از این له ام نکن و برو ،که رفت ...نگم برات از دردش از غصه هام از چشم های اشکیم ، هیچی برات نگم فقط میدونم باید همه جوره رهاش کنم ، عاشقشم ولی اویزونش نیستم حالا که گفت تموم برو پس میرم،
- ۰۱/۱۲/۲۷
😢