روزهای لذت
- يكشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۱، ۱۰:۲۹ ب.ظ
- ۰ نظر
اب و هوا بهاری شده و روی تختم نشستم شادمهر گوش میدم دوست خوبم تخت روبه روییمه و پنجره بازه و نسیم خنکی میوزه... چایی توی دستمه ،توت فرنگی خریدم شستم گذاشتم تو فریز حالت اسموتی بگیره ... حالم خوبه، عصری رفتم میوه بگیرم دو تا شلوار خونگی و یه شومیز خوشگل خریدم ،ک با شلوار بگ یا نیم بگ بیرون بپوشم ظهری هم یه برس چوبی گرفتم،،، دلم نمیخواد مدام حساب کتاب کنم ، من که مرد نیستم بخوام پول جمع کنم دلم میخواد فقط بفکر خودم و حال خوبم باشم ... بعد از ده روزی که تو خونه بخاطر صورتم خوابیدم حالا از دانشگاه رفتن از سرکار رفتن دارم لذت میبرم ،دوست های خیلی خوبی هم پیدا کزدم دختر های عالی خوشگل و ترتمیز باسلیقه که حالمو خوب میکنن دوستایی که ازشون یاد میگیرم و اثر منفی روم ندارن، حالم خوب میشه صبح ها زود بیدار میشم صبونه قشنگی میخورم بعد به خودم میرسم و میرم سر کارم ، اونجا هم مشتاقم بیشتر و بیشتر یاد بگیرم...دلیل این حال خوبم باور ذهنیه که فهمیدم خودمو باید خیلی دوست داشته باشم و زندگی قشنگترین چیزیه که دارم بهتره از هرچیزی بهترینش رو تجربه کنم ، از عشق از دوست داشتن از پوشیدن از خوردن از گشتن ، تفریح ،ارتباط با ادم ها هم حتی باید عالی باشن که عمرم هدر نره،، وقتای مریضی و غم هم باید صبور بود و تا میشه به خودم برسم تا خوب بشم این همه دکتر متخصص که درس خوندن با یه ویزیت واقعا معمولی بهترین اطلاعات بهمون میدن و نباید توی سلامتی خودم سر مسیحم کوتاهی کنم ، اخ مسیحم...
چند روز تعطیلات عید هم قراره برم مسافرت حال هوام عوض میشه، عمه ی نازممم بهمون اضافه شده و شیرینی جمعممونه
کاش این چند ماه خیلی دیر بگذره این مدتی قراره ازین شهر برم دیر بگذره که لذتش ببرم،لذت تو این شهر بودن رو...
- ۰۱/۱۲/۲۱