بخت باز کن
- سه شنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۰۴ ق.ظ
- ۰ نظر
مامانم رفته بود خونه داییم و با زنداییم و دختر داییم نشسته بودن به حرف زدن و بحث رسیده بود که چرا من شوهر نمیکنم و شاید بختمو بستن ، دختر داییم هم میگه عمه به سلین بگو ، بشینه تو حموم و بشاشه و دور خودش بچرخه تا شاشش دورشو کامل بگیره ، طلسمش شکسته میشه و شوهر میکنه و هر کی ام چشمش رو سلین بوده جادوش باطل میشه:/
مامانم میگفت خیلی سعی کردم نخندم :))))
دختر داییمو و زنداییمو خیلی دوست دارم همیشه باهاشون خوش میگذره
- ۰۱/۰۳/۳۱