جاودانه ها

به بهانه تغییر فصل زندگی ام می نویسم

جاودانه ها

به بهانه تغییر فصل زندگی ام می نویسم

ماکسیما سفید یکساعت دنبالم توی شهر میومد

چند وقت پیش یه پسره ، تو خیابون به اصرار بهم شماره داد ،یه پسره خوشگل ماکسیما سوار که ادعا کرد دکتره ! یبار که دیدمش سعی کرد دستمو بگیره که ندادم بهش،بعدا بهش گفتم من اهل دوستی نیستم و گفت باشه اشنا بشیم به قصد ازدواج ... تصمیم گرفته بود اول یه اماری در بیارم چون مشکوک بود ببینم ایا واقعا با ادم حسابی طرفم یا نه ، که امروز فهمیدم با این سن کمش زن داره ، دکتر هم نیست ...حالا تصمیم دارم به روش نیارم و کلا بلاکش کنم ،این خوشگلی زیادش ماسه دردسر خودش و زنش شده پسره عوضی

  • بهار بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی