چه روز مزخرفی
- جمعه, ۷ مرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۵۵ ب.ظ
- ۰ نظر
گاهی اوقات همه چیز باهم درهم میریزه ، یکباره میفهمی مردی ک قرار بوده باهاش ازدواج کنی ،یه ادم بی فرهنگ و بد دهن و موذی از اب در میاد که مدت طولانی واست ادا در میاره نادیدت میگیره و وقتی جواب نه بهش میدی میبنددت به فحش و تهدید که چرا گفتی نه؟!!! و بعد هم دوباره اصرار و عذر خواهی و التماس!! اما تو دیگه بهت توهین شده، غرورت شکسته،له شدی و حاضر نیستی به هیچ وجه برگردی...
این خودش غم بزرگی بود که یکباره پریود هم میشی ، و در کنار رژیمی که از لحاظ روانی ارومت میکنه ضعف وبیچارگی و حس بد پریودی داری...
در کنار همه اینا درسی ک خوب خوندیو میافتی! چرا؟ چون استادش درسته باسواده اما توانایی درست درس دادن که نداشت و سوالایی در اورد از هیچ جای جزوه اش، خلاصه که دلگیر داغون و افسرده ام ، و پریودی توان هر کاری ازم گرفته ،
و غم جهیزیه ای ک توی پارکینگ چیده شده و تو دلت میخواد هر چه زودتر از نگاه نگران پدر و مادرت دربیای و بری خونه خودت ،مثل همه دوستات مثل همه دخترها ،مثل هر جوانی ک حقش ازدواجه
- ۰۱/۰۵/۰۷